رسانۀ ما
گوبلز مدیر تبلیغات سیاسی هیتلر معتقد بود: «دروغ را باید آن قدر بزرگ گفت تا کسی در حقیقت بودن آن تردید نکند». مقالات زیادی در مطبوعات منتشر می شود مبنی بر اینکه رسانه های جمعی در ایران بومی هستند و یا به همین زودی زود بومی می شوند. اما حقیقت تردید ناپذیر این است که ما رسانۀ بومی نداریم.رسانه های جمعی در ایران، از جمله تلویزیون که از تاثیر گذارترین آنهاست،در واقع جایی است برای نمایش فرهنگ های دیگری که از دیگران به عاریت گرفته شده اند.بحث بر سر برتر و یا پست تر بودن آنها نیست .ایرانی بودن چیزی نیست که در سریالهای بی مغز و محتوای سیما می بینیم ،در حرف های پوچ مجریان رادیویی می شنویم و یا در صفحه های مطبوعاتی که فقط سیاه شده اند می خوانیم. احمق فرض کردن مخاطب ومنفعل پنداشتن او از قدرت بی چون و چرای مدیران رسانه ها حکایت می کند. اما نظریه پردازان ارتباطی بر این باورند که مخاطب فعال است و در مقابل هرگونه پیامی که ازسوی رسانه به جانب او می آید، عکس العملی از خود بروز می دهد.هر مخاطب با توجه به کارکردی که رسانه برای اودارد به نحوی به این محرک پاسخ می دهد. دراینجا مخاطبان به سه دسته تقسیم می شوند:اول مردم معمولی،دوم تحصیلکردگان و سوم قشر ویژۀ مرتبط با موضوع.هر یک از این گروهها به نحوی که برای خودشان قابل درک است با رسانه ارتباط برقرار می کنند.مگر نه این است که وظیفۀ رسانه انتقال پیام به مخاطب است تا تاثیر این پیام به صورت بازخورد در جامعه مشاهده شود؟ پس به این ترتیب سرکردگان رسانه های جمعی در ایران به دلیل آشنا نبودن با فن آوری اطلاعات و نداشتن هیچ گونه علمی در این زمینه فراموش کرده اند که مخاطب، انتخاب گر است.اوهر قسمت را که بخواهد می خواند، می بیند و یا می شنود.برای مثال، قراردادن مخاطب در این تعارض و تنگنا که ساعتی را به دیدن فیلم های خارجی با مضمون فرهنگی آنها بگذراند(بدون اینکه زمینه شناخت این فرهنگ و مقایسه آن با فرهنگ بومی برایش وجود داشته باشد)و بلافاصله پس از آن طی برنامه ای به یادگیری اصول مذهبی بپردازد، نمی تواند مانع تصمیم گیری وپویایی ِ مخاطب شود.چرا که حتی در حین برنامه می تواند کانال را عوض کرده و برنامه دیگری را ببیند و این ترسی است که برنامه سازان همیشه با آن مواجه اند.در آخر یکی از این دو بر دیگری چیره می شودو ذهن مخاطب را به خود مشغول می دارد. و از این پس است که رسانه باید منتظر بازخوردهای پیام خویش در جامعه باشد.دودستگی ها و چند دستگیهایی که هرروز شاهد آن هستیم و به وفور مشاهده می شود؛گروهی این گروهی آن پسندند! این و آنی که ماهیت مشخصی ندارد ونمی توان نام آزادی اندیشه را بر آن نهاد،بلکه بیشتر رفتارهایی هیجانی است که پاسخگوی نیاز مخاطب نیست و پس از مدت کوتاهی جایگزین دیگری پیدا خواهد کرد.همین برداشت بدون انگیزه و بدون برنامه زمینه های اندیشه ها و رفتارهای مخربی است که همان تاثیر مستقیم و بی کم و کاست وسیله ارتباطی است.این می تواند نکته قابل توجهی برای کسانی باشد که دم از داشتن رسانه ملی می زنند.رسانه ای که جایی برای بروز خلاقیت دانش آموختگان ِجامعه اش ندارد کجایش ملی است؟رسانه ای که نمی تواند یک کانال ارتباطی بین شهرهای مختلف ایران برقرار کند چطور می خواهد فرهنگِ بومی را درونی کند؟ هرکس می تواند کار کند، خلق اثر کند وبرای مخاطبان خویش چاره ای بجوید امافقط در چار دیواری خانه اش حق نمایش و چاپ و اجراو ... را دارد.آیا یک شبکه تلویزیونی خصوصی که به راحتی می توان به آن دست یافت می تواند رویایی دست نیافتنی باشد؟تاثیر گذاری وقدرت رسانه امری است انکار ناپذیر به شرطی که پیام های رسانه ای، در مسیر درست خویش هدایت شوند.وجودِ رسانه ملی و بومی وچیزی از این دست دروغ بزرگی است اما مخاطبان ِ امروز، سربازان آلمان نازی نیستند که باور کنند نازیسم سعادت و حقیقتی ابدی است.
گوبلز مدیر تبلیغات سیاسی هیتلر معتقد بود: «دروغ را باید آن قدر بزرگ گفت تا کسی در حقیقت بودن آن تردید نکند». مقالات زیادی در مطبوعات منتشر می شود مبنی بر اینکه رسانه های جمعی در ایران بومی هستند و یا به همین زودی زود بومی می شوند. اما حقیقت تردید ناپذیر این است که ما رسانۀ بومی نداریم.رسانه های جمعی در ایران، از جمله تلویزیون که از تاثیر گذارترین آنهاست،در واقع جایی است برای نمایش فرهنگ های دیگری که از دیگران به عاریت گرفته شده اند.بحث بر سر برتر و یا پست تر بودن آنها نیست .ایرانی بودن چیزی نیست که در سریالهای بی مغز و محتوای سیما می بینیم ،در حرف های پوچ مجریان رادیویی می شنویم و یا در صفحه های مطبوعاتی که فقط سیاه شده اند می خوانیم. احمق فرض کردن مخاطب ومنفعل پنداشتن او از قدرت بی چون و چرای مدیران رسانه ها حکایت می کند. اما نظریه پردازان ارتباطی بر این باورند که مخاطب فعال است و در مقابل هرگونه پیامی که ازسوی رسانه به جانب او می آید، عکس العملی از خود بروز می دهد.هر مخاطب با توجه به کارکردی که رسانه برای اودارد به نحوی به این محرک پاسخ می دهد. دراینجا مخاطبان به سه دسته تقسیم می شوند:اول مردم معمولی،دوم تحصیلکردگان و سوم قشر ویژۀ مرتبط با موضوع.هر یک از این گروهها به نحوی که برای خودشان قابل درک است با رسانه ارتباط برقرار می کنند.مگر نه این است که وظیفۀ رسانه انتقال پیام به مخاطب است تا تاثیر این پیام به صورت بازخورد در جامعه مشاهده شود؟ پس به این ترتیب سرکردگان رسانه های جمعی در ایران به دلیل آشنا نبودن با فن آوری اطلاعات و نداشتن هیچ گونه علمی در این زمینه فراموش کرده اند که مخاطب، انتخاب گر است.اوهر قسمت را که بخواهد می خواند، می بیند و یا می شنود.برای مثال، قراردادن مخاطب در این تعارض و تنگنا که ساعتی را به دیدن فیلم های خارجی با مضمون فرهنگی آنها بگذراند(بدون اینکه زمینه شناخت این فرهنگ و مقایسه آن با فرهنگ بومی برایش وجود داشته باشد)و بلافاصله پس از آن طی برنامه ای به یادگیری اصول مذهبی بپردازد، نمی تواند مانع تصمیم گیری وپویایی ِ مخاطب شود.چرا که حتی در حین برنامه می تواند کانال را عوض کرده و برنامه دیگری را ببیند و این ترسی است که برنامه سازان همیشه با آن مواجه اند.در آخر یکی از این دو بر دیگری چیره می شودو ذهن مخاطب را به خود مشغول می دارد. و از این پس است که رسانه باید منتظر بازخوردهای پیام خویش در جامعه باشد.دودستگی ها و چند دستگیهایی که هرروز شاهد آن هستیم و به وفور مشاهده می شود؛گروهی این گروهی آن پسندند! این و آنی که ماهیت مشخصی ندارد ونمی توان نام آزادی اندیشه را بر آن نهاد،بلکه بیشتر رفتارهایی هیجانی است که پاسخگوی نیاز مخاطب نیست و پس از مدت کوتاهی جایگزین دیگری پیدا خواهد کرد.همین برداشت بدون انگیزه و بدون برنامه زمینه های اندیشه ها و رفتارهای مخربی است که همان تاثیر مستقیم و بی کم و کاست وسیله ارتباطی است.این می تواند نکته قابل توجهی برای کسانی باشد که دم از داشتن رسانه ملی می زنند.رسانه ای که جایی برای بروز خلاقیت دانش آموختگان ِجامعه اش ندارد کجایش ملی است؟رسانه ای که نمی تواند یک کانال ارتباطی بین شهرهای مختلف ایران برقرار کند چطور می خواهد فرهنگِ بومی را درونی کند؟ هرکس می تواند کار کند، خلق اثر کند وبرای مخاطبان خویش چاره ای بجوید امافقط در چار دیواری خانه اش حق نمایش و چاپ و اجراو ... را دارد.آیا یک شبکه تلویزیونی خصوصی که به راحتی می توان به آن دست یافت می تواند رویایی دست نیافتنی باشد؟تاثیر گذاری وقدرت رسانه امری است انکار ناپذیر به شرطی که پیام های رسانه ای، در مسیر درست خویش هدایت شوند.وجودِ رسانه ملی و بومی وچیزی از این دست دروغ بزرگی است اما مخاطبان ِ امروز، سربازان آلمان نازی نیستند که باور کنند نازیسم سعادت و حقیقتی ابدی است.
No comments:
Post a Comment