Friday, July 29, 2005

درحاکمیت ترور حق حرف زدن از آن کیست؟
مطبوعات رکن چهارم دموکراسی اند. و دموکراسی یعنی حکومت مردم. و مردم خود مطبوعات اند .تکرار این چرخه گویای این نکته است که رسانه جایی است برای گفتن و شنیدن .اگر قرار باشد گروهی ذی نفع از وسایل ارتباط جمعی استفاده کنند ومقاصد خود را بی شنیدن، فقط بگویند پس جایگاه ارتباط دو سویه و مفهوم تعامل کجاست؟در این صورت دلیل وجودی رسانه که همانا اطلاع رسانی وفرهنگ سازی و در سطحی وسیع تر تولید علم است زیر سوال می رود.در اینجا نقش رسانه در میان قشرهای مردمی فقط و فقط ایجاد سرگرمی است که در نهایت به ابتذال مخاطب می انجامد.رسانه ای که در انعکاس وقایع جامعه، به معنای واقعی کلمه "آزادی" ندارد چگونه می تواند مبین دموکراسی باشد.واقعیت این است:روزنامه نگاری که از دست به قلم بردن بترسد ،جسارت و شهامتش را از دست می دهد و اگر بنویسد دردور باطل پنجاه روز اعتصاب غذا گرفتار می شود.تلاشی که هیچ سنتزی را به دنبال ندارد.تز هست و کارکرد خود را به خوبی انجام می دهد اما آنتی تزی نیست تا ترکیبی جهان شمول را بیافریند.
آنتونی لوئیس در دفاع از رسانه ها بر علیه این اتهام که آنها بسیار مستقل و قدرتمند شده اند،درروزنامۀ نیویورک تایمز می نویسد:« مطبوعات به وسیلۀ متمم اول قانون اساسی،تحت حمایت قرار گرفته اند تا به یک سیستم آزاد سیاسی،اجازۀ فعالیت داده شود.ملاحظۀ پایانی در مورد خبرنگار یا سردبیر نیست بلکه در جهت دفاع از شهروند منتقد دولت است.وقتی سخن از آزادی مطبوعات است،درحقیقت سخن از آزادی عمل در جهت کلیت نظام سیاسی است.» هیچ فردی به تنهایی قادر به جمع آوری اطلاعات لازمه برای انجام وظایف سیاسی خود نیست. مطبوعات با قادر ساختن عموم مردم به کنترل پرمعنای فرایندهای سیاسی،وظیفۀمهمی در جهت تاثیر گذاری بر اهداف اجتماعی انجام می دهند. یک رسانۀ پرخاشگر و لجوج که در همه جا حاضر است،بایستی به وسیلۀ صاحب منصبان تحمل شود،تا ارزشی بالاتر یعنی آزادی بیان و حق آگاهی مردم حفظ گردد.واین تحمل کردن تنها درجهت سوق دادن جامعه به سوی رفاه افراد آن است.
این نظریه که آزادی بیان به عنوان یک وسیله باید مورد دفاع قرار گیرد را نمی توان قبول کرد،بلکه دفاع از آزادی بیان بایستی به دلیلی فراتر،یعنی ارزش وجودی نهفته در ذات آزادی بیان انجام گیرد.اگر فرایندهای دموکراتیک در شکلی پرمعنا باید عملکرد داشته باشد،رسانه هایی شجاع و صریح مورد احتیاج است.اما واقعیت عملکرد رسانه ها به کلی متفاوت از این ایده آل اجتماعی است.تاریخ به ما نشان می دهدکه جریان واترگیت که موجب اوج گیری رودررویی علنی مطبوعات با دولت نیکسون بود،در حقیقت انعکاس قدرت گروههای غالب و قدرتمند جامعه در دفاع از خود است.این گروه ها وقتی حریم خود رامورد تجاوز می بینند،با استفاده از "آزادیخواهی و استقلال" مطبوعات،از خود دفاع می کنندوبا بی پروایی فریاد می زنند که آزادی بیان ،امنیت ملی را به مخاطره می اندازد.در این راستا بسیاری از منتقدین راست گرا معتقدند مطبوعات به میزان مطلوب،تحت اقتدار دولتی قرار ندارند.
علی رغم متفاوت بودن تعریف دموکراسی در جوامع گوناگون باید گفت که تنها به خطر افتادن منافع اقلیتی که در راس هرم قدرت قرار گرفته اند موجب عدم دسترسی به مطبوعات آزاد می شود
.

با اقتباس از فیلترهای خبری هرمن و چامسکی

Thursday, July 21, 2005

زنده دارد زنده دل دم ر ا
هر کجا هر گاه
اوج بخشد کیفیت کم را
گفت و گو بس ماجرا کوتاه
ما اگر مستیم
بی گمان هستیم. م.امید

نوشتن بی تکلف و بی سرو صدا

محمد آقازاده روزنامه نگاری کار کشته است.آن قدر تجربه دارد که در همان نگاه اول اعتماد و اطمینان را به طرف مقابل القا می کند. تحصیلات آکادمیک ندارد،شاگرد خود تحریریه و بگیر وببندهای رزنامه است. وقتی استاد گفت که قرار است او بیاید، منتظر بودم که با یک آدم اتو کشیده و پر از ادا و اطوار مثل اکثر روزنامه نگاران امروز روبرو شوم.اما او آدمی عادی بود،رنگ مردم کوچه و خیابان و بیشتر از آن همرنگ ما.وقتی شروع به صحبت کرد هم جنس خودمان بود.خیلی زود از حاشیه ها گذشت و شروع به حرف زدن کرد.از روزنامه نگاری تخصصی حرف زد. آن را برایمان آنالیز کرد،اجزایش را شکافت.به گفته او فقط اینکه آدم چیزهایی را بداند و در زمینه ای تخصص داشته باشد کافی نیست.باید آن را به کار کشید ، کاربردی اش کرد وگرنه صدبرابرش را هم بدانی به درد لای جرز نمی خورد. آقازاده از وضعیت کنونی خود و از کار نکردنش در روزنامه ها گفت ،نمی نویسد چون قادر است از پس هر چیزی بر آید!و حالا کتابی در دست نوشتن دارد.در مورد مسئله ای که مخاطبی مثل من هر روز و هر لحظه با آن درگیر است اما مگر مطلب درست و حسابی پیدا می شود که بتواند جواب درستی به این سوالات بدهد و مشکلی را بگشاید. در مورد هنر با هم بودن ، اعتماد متقابل، همبستگی. مافقط یاد گرفته ایم در کنار هم باشیم و با فیزیکمان ارتباط برقرار کنیم. اعتماد و همبستگی جایی برای بودن ندارد. حالا او دارد چنین کتابی را می نویسد که به گفته خودش ممکن است سالها طول بکشد،خوب بکشد.بالاخره باید یکی باشد که بنویسد،یکی باید فدا بشود تا یک نسلی بتواند زندگی کند.
به قول او دنیا را فی نفسه نمی توان دید. باید برای دیدنش یک راهی یک دریچه ای پیدا کرد و برای او این دریچه واژه است. واژه هایی که سالهاست او را محاط خویش کرده اند.حالا دیگر معماری کلمات را خوب می داند.واژه را ادراک می کند.و این روزها همنشینی با این کلمات را به همه چیز این دنیا ترجیح داده. آقازاده تند تند می گوید از روزهایی که کسی در روزنامه تحویلش نمی گرفته تا روزهایی که به هزار ترفند خودش را به تحریریه کشانده،همه را می گوید اما تلخی ها وسختی هایش را بی صدا قورت می دهد.حالا هم از خانه نشینی اجباری بدجوری دلزده است.از اینکه بعد از یک عمر فریاد زدن باید سکوت کند و این آشفته بازار مطبوعات را به تماشا بنشیند
...

Saturday, July 16, 2005

برای گنجی به حرمت آزادی اندیشه اش
نه!
هرگز شب را باور نکردم
چرا که در فراسوهای دهلیزش
به امید دریچه ای دل بسته بودم



بلند بلند
بر آمده از تنوره جانش
سی و چهار نان گرم
می فشارد در آغوش
برای تو زندان بان پیر
برای کودکان هنوز در بهت سحر نشسته بم
برای خاک طلایی ایران
برای من
تا شب مویه های رود
سرود انگشتانم را
به گلوی تشنه راستی بریزد
روی دیدن مهتابش نیست
زنجیر قصه زندان به پایش
تنیده تیغ خشم تناورش
به چشم خون گرفته نامردمان زور
سرخ باد وسرخ
تنور جانش ...

Friday, July 15, 2005

بندم خود اگر چه بر پای نیست
سوز سرود اسیران با من است...

اکبر گنجی ناله کوچکی از هزاران فریادی است که تاکنون بر سر ظلم فرود آمده است. این کشور و این ملت بارها این فریادها را شنیده اند و به دادخواهی برخاسته اند . بارها بغض گلویشان را فشرده. اما زیر نگاه سرد حاکم هرگز نباریده اند . حلقه کبود دور چشم های گنجی حکایت غریب این فریاد و این اشک های در خفا چکیده است. او اگرهم می میرد به نام ملت و آزادی می میرد . چه نتیجه ای بهتر از این که با ذره ذره جانت تاوانش را بدهی.وای به کسانی که این کار به خاطر انها انجام گرفته است . اگر ندانند و چشم به روی حقیقت ببندند. آگاهی و هوشیاری تنها چیزی است که اکنون چاره کار ملت ایران است. در این میان نقش روشنفکران از همه خطیرتر است چرا که وظیفه به دوش کشیدن بار ملت را نیز بر عهده دارند . آنها رشد کرده اند برای همین که در خدمت ملت و مردم باشند مردمی که همیشه لباسشان را پینه زده اند و نانشان را داده اند، تا اینها بخوانند و بدانند و امروز که روز برداشت است مزدشان را بدهند. سالها پس از خشک شدن عرق این زحمت کشان بی نصیب. اگر کاری از کسی بر آید این است که قلم اکبر گنجی را بردارد و چرکنویس های او را از نو بنویسد....

Thursday, July 14, 2005

می خوابم به پهلو
اتاق پر است
برای دیدن
ترجیح می دهم تاریکی پشت پلک هایم را
می نشیند پشه ای بر صورتم
دو دقیقه بعد
خارش جای نیش
برای خاراندن
ترجیح می دهم کف پایم را.
می ایستم
مثل سیگاری برلبهای زمین
برمی دارم کتاب کوچکی
قانون اساسی با آخرین اصلاحات

Wednesday, July 13, 2005

عباس معروفی: من فکر می کنم از معدود نويسندگان يا معدود ايرانيانی باشم که هرگز فکر نکرده بودم روزی در خارج از کشور زندگی کنم و در همان مجله های گردون هم چندين بار در مقالاتم نوشته بودم که سه دسته از مردم حق ترک وطن ندارند: هنرمندان، آموزگاران و پزشکان. ولی شرايط طوری بود و رژيم به طور کلی به اين نقطه رسيده بود که با ترور نويسندگان و از بين بردن روشنفکری خودش را سامان بدهد و یک کشوری با الگويی مثل سنگاپور بسازد؛ يعنی قلع و قمع فرهنگی بکند و يک مقدار فضاهای اقتصادی را رونق بدهد. شرايط اين قدر تلخ و سياه بود که من يک بخش درگير دادگاه ها بودم. يک بخش کشته شدن سعيدی سيرجانی، احمد ميرعلايی و اين چيزها را داشتيم می ديديم و نمی دانستيم پشت پرده سعيد امامی ها هستند يا چه کسانی دارند طرح را اجرا می کنند. روزهايی را من هنوز دارم کابوس می بينم. روزهايی که من وقتم از صبح تا شب تباه شد در هتل هيلتون يا خانه های ناشناس ديگر که بازجوهای مختلف شب و روز من را تباه کرده بودند و من فقط بايد می نشستم حرف های اينها را گوش می کردم و با هم حرف می زديم و بحث می کرديم. يک روز را به تباهی می کشيدند و من احساس می کردم به نقطه ای دارم می رسم که امروز، فردا بايد در برابر دوربين تلويزيون قرار بگيرم و خب با آن حکم رسوايی که داده بودند، حکم شلاق و زندان و ممنوعيت از قلم و لغو پروانه مجله، من البته توانستم با کمک آقای موريس کاپيتورن و سفير آلمان، کشور ايران

فرج سرکوهی: پس از سرکوب سال 60، به مدت چهار سال يعنی تا سال 1364، نشريات مستقل وجود نداشتند و محدود شده بودند به نشريات تخصصی. در سال 64 به نظر می رسيد که حکومت جمهوری اسلامی ايران خودش را تثبيت شده احساس می کند و به همين دليل من فکر می کنم يک سياست جديدی را در دادن امتياز نشر در پيش گرفت و برای بعضی نشريات امتياز صادر کرد، از جمله "آدينه". اما بايد اين را همين جا بگويم که من فکر نمی کنم که آنها يک برنامه مشخص و مدونی داشتند، ما هم که به اصطلاح شروع کنندگان اين موج جديد نشريات مستقل فرهنگی، اجتماعی و ادبی بوديم، با آزمون و خطا جلو رفتيم و نه اينکه يک برنامه از پيش تعيين شده داشتيم. شايد بشود گفت که نمايش دموکراسی هم برای غرب، يکی از اهداف اين فضای باز بود چرا که می رفت جمهوری اسلامی، در خودش را به روی اروپا باز کند برای بهره گيری از تضاد بين اروپا و آمريکا.
(ج- ب): با وجود اين، به رغم محدوديت هايی که پيش روی روشنفکران ونويسندگان قرار داشت، طيف هايی از نيروهای حکومتی بر شدت انتقادهای خود افزودند و به طور آشکار در روزنامه های خويش، روشنفکران را به اتهام ترويج غربزدگی و بی بند و باری مورد حمله قرار دادند و از آنان به عنوان عاملان تهاجم فرهنگی دشمن ياد کردند.
نخستين واکنش دسته جمعی نويسندگان به اين شرايط، متنی بود که در سال 1367، به نام " گزارش اهل قلم" منتشر شد. اين متن، پس از لغو برگزاری مراسمی به مناسبت سی امين سالگرد درگذشت نيما يوشيج، نوشته و با امضای 23 نويسنده و شاعر منتشر شد.

Saturday, July 09, 2005

بازداشت و مرگ سعيدی سيرجانی و حوادث پس از آن، بار ديگر زنگ خطر را به صدا درآورده بود. نويسندگان اين بار کوشيدند با انتشار يک متن مشترک، معنای فعاليت و حضور خود را بر خلاف آنچه که از تريبون های رسمی تبليغ می شد، توضيح دهند.
انتشار متن معروف و جنجالی "ما نويسنده ايم" با امضای 134 تن از سرشناس ترين و فعال ترين چهره های ادبی کشور، حاصل چنين تلاشی بود و بلافاصله با واکنش های متفاوات فراوانی در داخل و خارج از ايران روبه رو شد.
رضا براهنی، شاعر، نويسنده و منتقد ادبی، اهميت متن" ما نويسنده ايم" را از منظر خود چنين شرح می دهد:
رضا براهنی: اهمیتش در این است که در گذشته عده ای به قضایا به صورت سیاسی نگاه می کردند. در متن 134 این مساله سیاسی به یک صورت خاصی حل شده است. یعنی مساله فردی اهمیت بیشتری پیدا کرده تا مساله عمومی. مشکل اصلی در ایران مساله فردی است که یک فرد خودش جدا از ایدئولوژی های مختلف چه جوری فکر می کند. این ایدئولوژی، خواه ایدئولوژی مذهبی باشد، خواه ایدئولوژی سیاسی باشد و یا ایدئولوژی های مختلف اجتماعی باشد، به طور کلی عده ای از روشنفکران ایران را به این نتيجه رساند که ما نمی توانیم بدون در نظر گرفتن فرد و آزادی فردی، در واقع تشکل آن چیزی که اسمش را ما گذاشته ایم فردیت، دور همدیگر جمع بشویم. جمع شدن ما به طور کلی برای بالا بردن سطح قدرت فردی برای بیان خلاقیت و برای بیان آزادی به صورتی که یک فرد می بیند، است؛ به جای اینکه ما همه به قضیه به صورت دسته جمعی نگاه کنیم. ولی وقتی آن جمع شروع می کند به فعالیت کردن که آن فعالیت فردی به خطر بیفتد. یعنی به وسیله سانسور و به وسیله انواع مختلف بهانه هایی که هر گروهی و یا دولت به عنوان يک گروه حاکم بخواهد که این قدرت فردی و این تشخیص فردی و این آزادی فردی را از بین ببرد.

Monday, July 04, 2005

تعریف گزارش مطبوعاتی
گزارش مطبوعاتی عبارت است از« بیان تشریحی یک خبر، رویداد یا موضوع اجتماعی» که چون با تصویر و توصیف در آمیزد، جذاب و خواندنی تر،و چون با تحقیق همراه شود ، مستند تر و پذیرفتنی تر می شود.البته استادان،کارشناسان علوم ارتباطات و گزارشگران مطبوعات،تعاریف گوناگونی در مورد گزارش مطبوعاتی ارائه داده اند که در اینجا به برخی از این تعاریف اشاره شده است:
گزارش یک نوع خبر تصویری و توصیفی است،و گزارشگر کسی است که حواس خود ر ا به خوانندگان روزنامه و شنوندگان رادیو و بینندگان تلویزیون و سینما قرض می دهد.
گزارش یعنی واقعه نگاری برای روزنامه ،مفصل اطلاع دادن جریان ما وقع امر و حادثه ای که با فعل تهیه کردن به کار می رود( این خبرنگار گزارش حادثه را خوب تهیه کرده بود).
گزارش بیان توصیفی،تشریحی و تصویری یک رویداد،واقعه یا موضوع اجتماعی است.
گزارش تلفیق خبر و تحقیق است به اضافه ی بازسازی هنرمندانه ی صحنه ها و موضوع ها ، حوادث و واقعیت های مهم زندگی اجتماعی.
گزارش،هنر بیان غیرمستقیم واقعیت هاست( این تعریف به ویژه در مورد گزارش های غیر خبری و گزارش هایی که در آنها توصیف و تشریح نقش برجسته تری دارد ،بیشتر کاربرد دارد).
گزارش،تصویر لحظه های تاریخی- عینی، بازتاب رویدادهای تحلیلگرانه و افشاگرانه و حاصل قلم تیز و موشکاف روزنامه نگاری است که فراسوی وقایع روزمره و عادی اجتماعی،اقتصادی،سیاسی،فرهنگی و .... را می بیند.
در یک تعریف گزارشگری را چشم عقاب روزنامه نگاری دانسته اند،که به افشای وقایع پنهان،مرموز و غیر قابل دسترس مسائل و رویدادهای مهم جامعه می پردازد.
· گزارش روایت یا برداشت خبرنگار است، از فراگرد میان دوسوی ارتباط( خواننده و رسانه) به منظور دست یابی به واقعیتی که دارای یک یا چند ارزش خبری باشد. این روایت،ضمن آنکه تحت تاثیر ویژگی های دو سوی فراگرد ارتباطی است،از عوامل درون و بیرون سازمانی تاثیر می پذیرد.
· گزارش در حقیقت همان روایت قدیم است که راویان با زبانی زیبا و آهنگین ،رویدادها را منتقل می کردند. آنها از روایت حکایت می ساختند و به این دلیل است که می گویند: گزارش در مرز قصه و خبر حرکت می کند. نوشتن قصه سخت و دشوار و نوشتن خبر فنی و پیچیده و دیریاب است .تلفیق این دو هنرمندی می خواهد و سخت کوشی.
· گزارش تکنیکی است که از شگرد های داستانی (توصیف و فضاسازی) برای بیان رویدادهای عینی و موضوعات روز بهره می گیرد و در عین حال به تحلیل آن می نشیند و سعی بر آن دارد که به چرایی و چگونگی آن پاسخ دهد.
· گزارش مطبوعاتی عبارت است از تجزیه و تحلیل یک مشکل یا پدیده ی اجتماعی،که از عمومیت و فراگیری برخوردار باشد. در گزارش مطبوعاتی،برخلاف تحقیقات علمی و همه جانبه ،هدف حل مساله و مشکل نیست، بلکه طرح مساله و بسیج افکار عمومی است.
· گزارش تکنیک انتقال پیام به مخاطب،از جریان یک واقعه، حادثه یا رویداد سیاسی،اجتماعی،اقتصادی ،فرهنگی و ... است، که دارای عناصری از خبر، تحلیل تفسیر،مصاحبه و توصیف است و مسائل را با هدف استنتاج و کسب حقایق و ارائه ی راه حل ،بررسی می کند.

گور پدر هستی
امروز یک هفته است که باور نمی کنم. تمام شد. چهار سال. دل بسته بودم دیگر (مدتها بود). به میدان امام حسین، عمله ها که بی ریا،جلوی چشم همه دست به باسنم می کشیدند،باقلای زمستان، آب زرشک تابستان، وخنده هایی که هر از گاهی پناهگاهم بودند. دانشگاه آزاد آزاد. جوانبخت، احمدی، تیموری، تنهایی،رونقی، سحر،هانیه،مهشاد، زهرا، نیلوفر، شهرام، مهدی، فریبرز، مهین.و همه در دلم...
آن روزها عاشق بودم.سرشار بودم.داغ بودم.وحشی بودم.این روزها عاشقم.تیپا خورده ام. لبریزم.لرزان و حیرانم. داغ زاده ام.
می خواهند جشن فارغ التحصیلی بگیرند.آدم باید خیلی بی چشم و رو باشد که شرکت کند.
بدرود ......... بدرود



Sunday, July 03, 2005

زن می رود پاورچین
آرام دستش را به روی کلید می کشد
خاموش می کند کولر را
مرد می خزد به سوی بالکن
سرش را رها می کند
در خفگی نیمه شب
بی جرقه ی خشم
زن می آید
مردنیست.