Thursday, July 21, 2005

زنده دارد زنده دل دم ر ا
هر کجا هر گاه
اوج بخشد کیفیت کم را
گفت و گو بس ماجرا کوتاه
ما اگر مستیم
بی گمان هستیم. م.امید

نوشتن بی تکلف و بی سرو صدا

محمد آقازاده روزنامه نگاری کار کشته است.آن قدر تجربه دارد که در همان نگاه اول اعتماد و اطمینان را به طرف مقابل القا می کند. تحصیلات آکادمیک ندارد،شاگرد خود تحریریه و بگیر وببندهای رزنامه است. وقتی استاد گفت که قرار است او بیاید، منتظر بودم که با یک آدم اتو کشیده و پر از ادا و اطوار مثل اکثر روزنامه نگاران امروز روبرو شوم.اما او آدمی عادی بود،رنگ مردم کوچه و خیابان و بیشتر از آن همرنگ ما.وقتی شروع به صحبت کرد هم جنس خودمان بود.خیلی زود از حاشیه ها گذشت و شروع به حرف زدن کرد.از روزنامه نگاری تخصصی حرف زد. آن را برایمان آنالیز کرد،اجزایش را شکافت.به گفته او فقط اینکه آدم چیزهایی را بداند و در زمینه ای تخصص داشته باشد کافی نیست.باید آن را به کار کشید ، کاربردی اش کرد وگرنه صدبرابرش را هم بدانی به درد لای جرز نمی خورد. آقازاده از وضعیت کنونی خود و از کار نکردنش در روزنامه ها گفت ،نمی نویسد چون قادر است از پس هر چیزی بر آید!و حالا کتابی در دست نوشتن دارد.در مورد مسئله ای که مخاطبی مثل من هر روز و هر لحظه با آن درگیر است اما مگر مطلب درست و حسابی پیدا می شود که بتواند جواب درستی به این سوالات بدهد و مشکلی را بگشاید. در مورد هنر با هم بودن ، اعتماد متقابل، همبستگی. مافقط یاد گرفته ایم در کنار هم باشیم و با فیزیکمان ارتباط برقرار کنیم. اعتماد و همبستگی جایی برای بودن ندارد. حالا او دارد چنین کتابی را می نویسد که به گفته خودش ممکن است سالها طول بکشد،خوب بکشد.بالاخره باید یکی باشد که بنویسد،یکی باید فدا بشود تا یک نسلی بتواند زندگی کند.
به قول او دنیا را فی نفسه نمی توان دید. باید برای دیدنش یک راهی یک دریچه ای پیدا کرد و برای او این دریچه واژه است. واژه هایی که سالهاست او را محاط خویش کرده اند.حالا دیگر معماری کلمات را خوب می داند.واژه را ادراک می کند.و این روزها همنشینی با این کلمات را به همه چیز این دنیا ترجیح داده. آقازاده تند تند می گوید از روزهایی که کسی در روزنامه تحویلش نمی گرفته تا روزهایی که به هزار ترفند خودش را به تحریریه کشانده،همه را می گوید اما تلخی ها وسختی هایش را بی صدا قورت می دهد.حالا هم از خانه نشینی اجباری بدجوری دلزده است.از اینکه بعد از یک عمر فریاد زدن باید سکوت کند و این آشفته بازار مطبوعات را به تماشا بنشیند
...

2 comments:

احمد زاهدی لنگرودی said...

مثل همیشه عالی و کارآمد / موفق باشی نازنین / بدرود

احمد زاهدی لنگرودی said...

داری جهانی می شی دختر / دو تا بیننده ار فرانسه داری / زنده باد