Monday, September 26, 2005

بعد از ظهر شنبه

صخرۀ سنگی لب هایم
دریا کنارۀ لبهای تو.
در گوش من
صدای
گوش ماهی قلب تو
میان ِ شن ِ خورشید رنگِ سینه
هی هی نفس هامان
می رود تا شور و دشتی و ابوعطا
آرامش خواب
از تو سر ریز و در من ته نشین می شود.

1 comment:

Anonymous said...

خیلی رمانتیک است
آغاز خوبی ندارد اما پایانش به قطع عالی است
شاد و موفق باشی نازنین
احمد